یه سری مطلب خواندنی

یه سری جک و مطلب خواندی و جالب میذارم واسه شروع کار!

آقا من یه پسر دایی مسخره دارم تعریف میکرد:
چهار سال پیش باید آندوسکوپی میکردم.
از یه لوله باد میفرستن تو باسن مبارک که راحت دیده شه.
نمیدونم داستان چی بود که دکتره باد خالی نکرد.
یه تاکسی گرفتم برم خونه. وسطای راه دیگه خیلی بهم فشار آورده بود از دستم در رفت گوزیدم.
میگفت منم دیگه دیدم آبروم رفته ازفشار باد دلدرد شدیدم دارم , هر چی بود دادم بیرون. اونقدرهم فشارش زیاد بود کل ماشین رفته بود رو ویبره.
راننده لامصب جاده رو ول کرده بود نعره میزد یا امام هشتم...یا حسین.
یه پیرمرده هم داد میزد حواست به جلو باشه.
میگفت راننده فهمید من گوزیدم زد بقل گفت یابوو گم شو پایین فک کردم آمریکا حمله کرده!!
پیادم کرد دیوس  


يه روز به بروبچ گفتم بيان خونه حكم بازي كنيم
آخه ما خفن بازي ميكنيم
خلاصه پسر همسايه كه اومد يكي از رفيقاي من بهش گفت ببخشيد من شمارو جايي نديدم ؟
طرف گفت نه فكر نكنم
اين رفيق ما كلي تو فكر بود كه پسر همسايه مارو كجا ديده
يه 45 دقيقه رد شد كه بچه ها خواستن شلوار راحتي بپوشن و آماده بشن واسه حكم
پسر همسايه تا شلوارشو درآورد كه عوض كنه اين رفيق ما كه كلي تو فكر بود تا از روي شرت چشمش افتاد به كون پسر همسايه يهويي داد زد آهان حالا يادم اومد كجا ديده بودمت
البته اين دو اتفاق شلوار كندن و يادآوري كاملا تصادفي بود و ربطي به هم نداشت

یادمه دبیرستانی که بودم ، معلم زبانمون برگه های امتحان هفته ی پیششو صحیح کرده بود و داشت بین بچه ها توزیع میکرد! وضع نمره ها بقدری اصفناک بود که همه ی بچه ها صداشون درومده بود و میرفتن پیش معلم و گله و شکایت میکردن ازین که بد صحیح شده!
منم نه گذاشتم نه برداشتم ، برگه امتحانی رو جر دادم! !
تو اون شلوغی استاد فقط این صحنه جر خوردن ورقه رو دید و اومد شترق خوابوند تو گوشم!
همه لال شدن! بعد بلند سرم داد زد که: "حیووووووون! برگه ی استاد مثه ناموسشه! اونوقت تو جرش میدی!!!" ما یه نگاه به بچه ها کردیم یه نگاه به معلم ... وکلاس منهدم شد
معلم فهمید بد گوهی خورده رفت بیرون از کلاس